یادا بازی


ممنون از الناز و سرزمین رویایی , برونکا. من در اتاق کوچک اجاره ای ام بعضی اوقات به دنبال بازی می گردم و نه بازی و نه هم بازی می یابم، لبخند پت و پهنم به واسطه این بازیست(هه)
. پست چی ها، لباس های جیب دار،مداد گلی، آدامس بادکنکی، پاکن میلان خوردن، خیار شور و قره قروت وقرص تب بر و یادداشت های ناب و انجمنهای ناموجود و آتش درست کردن را تا حد مرگ دوست دارم.
.. میان تخت مامان و بابا و دیوار فاصله چند سانتی بود که آنجا(روی موکت) قضای حاجت می کردم.
...زانوهایم اصلا مثل زانو های یک دختر نیست، هردو پر از جاهای زخم یادگار مسابقات دو، دوچرخه سواری بی دست و یک دست، سنگ بازی، سگ زنی، فوتبال آسفالتی، سد سازی در جوب و ... است.
....در شش سالگی از دبستان لاله های انقلاب کرج یک کتاب دزدیده ام. در دبیرستان یکی از همان روزهایی که به سمت مدرسه، مقنعه بلند و سیاه مخصوص(معروف به نیم چادر یا نرجسی) سر کرده بودم و شبیه یکی از آن کوه های سیاه متحرک می شدم یک کلاغ روی سرم فرود آمد، کمی استراحت کرد و رفت. روی بیشتر میز های کلاس هایمان در دانشگاه و روی صندلی های کلاس های فرانسه کانون زبان اگر تعداد زیادی لامپ سفید درشت دیدید بدانید حاصل تلاش هنرمندانه هرروزه اینجانب است.
..... یک چراغ قوه کوچک دارم ولی از خیال داشتن یک کرم شب تاب خوشم.
پنج تا کم است، خیلی کم. مخصوصا که شقایق و دلقک غایب اند. مخصوصا بیشتر آنهایی که باید دو سه سال پیش اسمشان را می چسباندم به گوشه این صفحه سفید: موسیو نیما. کیوان. شراگیم. کاوه. پویا. الهام. میثم. علی. مریم(یه فکری بکن). علی. مجتبی. تیگی. بچه غول تنها. شیر پیر. عسل. زینب. محمد.یاک. رهی. نارنج.وحید. بهنام کانادا از ایران!
تمام نشده، بقیه اش یادم رفته!
***
این موقع سال اینجا پر است از صندوق دارهای باریکی که دیوانه وار اجناس را قیمت می زنند، درختچه های کاجی که غیب می شوند، بابا نوئل هایی که به ریش های سفید مصنوعی شان دست می کشند، گوزن های نامریی کالسکه کش، جعبه های رنگی زیر درخت کریسمس، بچه هایی که چشمشان از هدیه های رنگی برق می زند، صندوق های پستی که مدام پر و خالی می شوند که محبت را تا فیلیپین و غنا و آلاسکا و... برسانند.
امروز اما چند نفری بودند که صد تا دوچرخه خریده بودند و توی اتاقی مشغول سوار کردن قطعات بودند. اتاقی بود پر از دوچرخه های کوچک و بزرگ و رنگی مثل یک بهشت خیالی، پر از پرنده ای چرخ دار. دو سه روز دیگر همه آن پرنده های چرخ دار پرواز می کنند به سمت صاحبان حقیقی شان. کم نیستند آدم هایی که می دانند شادی را چطور بسته بندی کنند و هدیه های ناب بدهند.