کپی ها


حقیقت دارد . بیشتر(برای قشنگی می گویم بیشتر، ولی همه) آدم های  دوپا، کپی شده هستند، رنگی یا سیاه سفید . یک روز یکی مدل اولیه را روی دستگاه کپی گذاشته و دکمه شروع را زده و فراموش کرده که دستگاه را خاموش کند و این افتضاح به بار آمده(کاش برق می رفت) . البته آن وسط چند تایی هم با نقص فنی هستند ، مثلا کاغذ گیر کرده و کج و کوله شده اند.همه متوسط، آرام، دلخواه و دلچسب . احتمالا مدل اولیه یک محصول زیبا ، بازار پسند ، متوسط و لذیذ بوده ، مشتری دست رد به این مدل ها نمی زند . کپی های مدل اولیه ، افراد مفیدی برای جامعه هستند . با قدرت نان درآوردن ، کمر راست کردن ، نق زدن و زندگی کردن بالا. احساس ، شک ، خلاقیت ، پرسشگری و خطر و آدرنالین و همه و همه در حد کافی ، نه بیشتر ، نه کمتر . برای بچه ها قصه های بی خطر می گویند ، برایتان گل مصنوعی می خرند ، با شما به تفریح می آیند ، ولی نه نوک قله ، پارک کوچه کناری.رفیق شادی و غمتان می شوند و دست روی شانه تان می اندازند و گاهی ، بسته به شرایط در مذمت این زندگی بی وفا کلمه خرج می کنند. میکروفون را به دست می گیرند و چند جمله از فلان اندیشمند معاصر چرند پران و همه چیز دان نقل می کنند ، گذری به سنت ها می زنند و چند جمله از حاج خانم بلبل و حاج آقا شلغم در باب فواید استفاده از عرق خار شتر برای افسردگی و ربط سنگ پا به سلامت روحی و موفقیت در زندگی می گویند . فکر می کنم همان چند تا کپی های با نقص فنی به این سالم های نرمال و راضی و عزیز و حسابگر و موفق بیارزند ، حداقل توی گوشتان با سیخ  خروار خروار نصیحت و تجربه و اطلاعات و دانش و فهم لبریز شده ، وارد نمی کنند.
و اما تک و توک آدمهایی که نمی دانم  از کجا آمده اند و می ترسم نسلشان منقرض شود  . همان هایی که شب ها آسمان را نشانتان می دهند و الزاما(شاید برای دلخوشی) شما را مالک پرنور ترین ستاره نمی دانند ، با سوال های عجیب مثل علف هرز برخورد نمی کنند . با ما به نوک قله می آیند و گاهی خودشان را به پایین پرتاب می کنند . برایشان هیچ مهم نیست که کاغذمان کاهی ارزانقیمت یا گلاسه مرغوب باشد . گاهی ما را توی قصه شان می آورند و گاهی همسفرمان می شوند . اگر حرفی بزنید توی گلویتان خودکار فرو نمی کنند ، فکر های ناب به جانمان می اندازند و یکهو غیب می شوند ، بعضی هاشان بر می گردند و بعضی ها هیچوقت بر نمیگردند ( شاید به یک سفر  بلند بروند یا توی دره بیفتند ) . شاید  وجودشان به دلیل یک حادثه، یک شانس یا یک احتمال تقریبا محال بوده . من نمی دانم ، از من نپرسید . ولی از من می شنوید، اگر می بینید این دستگاه فتوکپی همینطور یک دم کار می کند و هیچ کس خیال خاموش کردنش را ندارد و برق هم ممکن است هیچوقت نرود ، نگران نشوید. همیشه میان هزار هزار ، شاید هم میلیون میلیون کپی ، تک و توک احتمال تقریبا محال است . او خودش را به شما نشان خواهد داد ، کافیست وقتی کاغذ ها را که جمع می کنید و روی هم می گذارید و روی پیشخوان ردیفشان می کنید ، کمی دقت کنید .
***
فصل ورود پرنده های مهاجر است ، حیف . دوست داشتم می رفتم سفر و از نزدیک می دیدمشان.