تربچه


یادم می آید آنشب که مامان بزرگ را بردند بیمارستان،مامان آریو آمد و به مامان گفت من بروم خانه شان و نگران من نباشند . مامان آریو دستم را گرفت و رفتیم خانه شان وشیر و بیسکوییت خوردیم . آریو هم بادکنک قرمزش را آورد و با هم بازی کردیم . فکر می کردم حتما توی گلوی مامان بزرگ تربچه که دیگر نفس نمی کشید و سفید شده بود . کافی بود با یک انبر تربچه را از گلویش در بیاورند تا چشم های مامان بزرگ دوباره باز شوند ودوباره لبخند بزند. وقتی با آریو بادکنک بازی می کردم فکر کردم شاید چون هفته پیش به مامان بزرگ خندیده بودم، از دستم تاراحت شده و تربچه توی گلویش گیر کرده است . آخر مامان بزرگ به «قشنگ» می گفت :«گشنگ» . بادکنک آریو را گرفتم و آنقدر فشار دادم که ترکید، آریو هم به من گفت:«میمون»،جوابش را ندادم فقط زیر لب گفتم:«بی ادب» که او هم شنید و گفت :«میمان» . دلم داشت شبیه بادکنک ترکیده و مچاله شده می شد . بعد با هم گریه کردیم . دوست داشتم می رفتیم به توله سگ ها غذا می دادیم یا ملخ می گرفتیم یا با سلی اینها خاله بازی می کردیم ولی حیف که شب بود . دلم آتش بازی می خواست . آنشب بابا و مامان نیامدند و من آنجا ماندم . صبح که شد فکر کردم مامان و بابا آمده اند ولی نیامده بودند . از خانه آریو اینها رفتم مدرسه . آن روز ما را بردند سیرک . سیرک دور بود ، آقای بلیط فروشی هم بود که هم بلیط فروخت و هم توی قفس شیر رفت . دختر بوری هم بود یک جعبه پر دماغ دلقک ها داشت . وقتی برنامه ها تمام شد رفتم پیش دختر و گفتم:«این دماغا چنده؟»ولی جوابم را نداد . باز گفتم:«می خوام رییس سیرکتونو ببینم.کجاست؟»که باز جوابم را نداد، فکر کنم اصلا زبان ما را بلد نبود . می خواستم بروم به رییس سیرک بگویم به همه آدم های توی سیرک بگوید یا دیگر تربچه نخورند و یا اگر می خورند حواسشان را خوب جمع کنند.بعد از ظهر،مامان و بابا آمدند . بابا بغلم کرد، مثل همیشه پایین گوش هایش را کشیدم و خندیدم . گفتم:«مامان بزرگ کو؟ تربچهه رو در آوردن؟» بابا موهایم را که باز شده بودند صاف کرد وگفت مامان بزرگ رفت به یک جای خوبی توی آسمان ها. دیگر مامان بزرگ را ندیدم .عصر که شد رفتم یه آریو و سلی گفتم :«بچه ها هیچوقت به کسی که به «قشنگ» می گوید «گشنگ» نخندید چون ممکن است برود توی آسمان ها و دیگر بر نگردد» بعد هر سه رفتیم زیر پله ها و قسم خوردیم تا آخر عمرمان هیچوقت به کسی که به «قشنگ» می گوید «گشنگ» نخندیم.